معرفی کتاب «آنها که میروند و آنها که میمانند» اثر «النا فرانته»
کتاب «آنها که میروند و آنها که میمانند | به انگلیسی: Those Who Leave and Those Who Stay»، اثر «النا فرانته | به انگلیسی: Elena Ferrante» است که نخستین بار در سال «2013» به انتشار رسید. این کتاب، سومین رمان از مجموعهی چهارگانه ناپلی النا فرانته است که زندگیهایی که ظاهراً ساده هستند را به صورت پیچیده روایت میکند. این کتاب به موضوعات مختلفی همچون زندگی زناشویی، خیانت، مادرانگی، طلاق، خواستن و نخواستن فرزند، ملالت روابط جنسی و سرخوردگی جسم و تلاش برای حفظ هویت در ازدواج میپردازد.
دیگران مهم در ارتباط با این کتاب چه گفتهاند؟
به نقل از New York Times: اثر یکی از رماننویسان برجسته در عصر ما.
به نقل از NPR: یکی از غنیترین پرترهها از یک دوستی در داستان مدرن.
به نقل از Shelf Awareness: فرانته با بینشهایی تفکر برانگیز که بیشباهت به پروست نیست، نثر خود را میآراید.
به نقل از جیمزوود، نیویورکر: فرانته نویسندهی رمانهای جالب توجه، روشنبینانه و کاملاً صادقانهای است.
به نقل از پابلیشرز ویکلی: آنها که میروند و آنها که میمانند، از روایت هیجانانگیز عنوانهای قبلی داستانهای ناپلی نیز فراتر میرود.
به نقل از مگان اگریدی، مجلهی ووگ: کتابهای فرانته با جزئیات انسانی و تعلیقهای موشکافانهی روانشناختی همتراز با رمانهای بالزاک میدرخشد... داستانهای ناپلی یکی از ظریفترین تصاویر را از دوستیهای زنانه در سالهای اخیر ارائه میدهند.
به نقل از تلگراف: ترسیم چشموهمچشمیها و رازآلود بودن بیثبات دوستیهای زنانه موضوع بکری است. به این میگویند ادبیات موفق و ویرانگر.
به نقل از ضمیمهی ادبی تایمز: معرکه! کندوکاو پرشور و مجادلهآمیز دوستی بین لیلا و راوی داستان، یعنی النا... انبوه جزئیات این رمان آن را مانند اثری سینمایی کرده است.
به نقل از بررسی کتاب لسآنجلس: حماسهای معاصر، گیرا و کاملاً بدیع.
به نقل از وال استریت ژورنال: عمق ادراکی که خانم فرانته از کشمکشهای شخصیتی و حالات روانی شخصیتهای رمانش نشان میدهد، بهتآور است... رمانهای او واقعی به نظر میآیند.
بخشی از کتاب
در بخشی از کتاب میخوانید: «روی نمیکتی در همان نزدیکی نشستیم و منتظر ماندیم تا جنازهی جیلیولا را بردند. چه اتفاقی برای جیلیولا افتاده بود؟ چگونه مرده بود؟ تا آن لحظه کسی چیزی نمیدانست. به خانهی لیلا رفتیم، به آپارتمان کوچک و قدیمی والدینش، که اکنون او و پسرش رینو در آن زندگی میکردند.
دربارهی دوستیمان حرف زدیم. لیلا به جیلیولا انتقاد داشت، به شیوهی زندگی، به رفتارهای متظاهرانه و خیانتهایش. اما اکنون این من بودم که حواسم متوجه حرفهای لیلا نبود. به نیمرخ جیلیولا روی زمین کثیف، به آن موهای کم پشت بلند و به لکههای سفید روی جمجمهاش فکر میکردم.
چند تن از دخترانی که از بچگی با هم بزرگ شده بودیم دیگر بین ما نبودند. آنها به خاطر بیماری، و یا از اینکه دیگر قادر به تحمل رنجها و دردها نبودند، و یا به خاطر اینکه به قتل رسیده بودند از صحنهی روزگار محو شده بودند. لحظهای بیدلودماغ در آشپزخانه نشستیم، هیچ کدام توان کافی برای تمیز کردن میز نداشتیم. و دوباره بیرون رفتیم.
در آن روز زمستانی دلچسب، خورشید به همه چیز چهرهای آرام میداد. محلهی قدیمی برخلاف خود ما، مثل گذشته باقی مانده بود. خانههای خاکستری با سقفهای کوتاه، محوطهی بازیهایمان، دهانههای تاریک تونل و خشونت دیرین، همچنان دوام آورده بودند. اما چشمانداز اطرافشان تغییر کرده بود. دیگر گسترهی سبز آبگیرها آنجا نبود. کارخانهی قدیمی کنسروسازی ناپدید شده بود. به جای آنها درخشش آسمانخراشهای شیشهای بود، درخششی که حتی یکبار کسی آن را نشانهی آیندهای درخشان تلقی نکرده بود.
همهی تغییرات را طی سالیان، گاهی از روی کنجکاوی و اغلب بدون دقت، در ذهنم ثبت کرده بودم. در بچگی تصور میکردم که آنسوی محله و ناپل پر از شگفتی است. برای مثال، آسمانخراش ایستگاه مرکزی که اسکلتش، که به نظر ما خیلیخیلی بلند بود، سالها قبل طبقهطبقه بالا میرفت، تأثیر زیادی بر ذهنم به جا گذاشته بود. چقدر شگفتزده شدم وقتی از میدان گاریبالدی عبور کردیم. وقتی داشتیم به سمت دریا و محلههای مرفهنشین میرفتیم به لیلا، کارمن، پاسکواله، آدا، آنتونیو و همهی همراهانم گفتم: نگاه کنید چه بلند است.
آن روزها فکر میکردم در آن بالاها فرشتهها زندگی میکنند، و به طور حتم از تماشای همهی شهر لذت میبرند. چه قدر دوست داشتم به آن بالاها بروم و اوج بگیرم. آن آسمانخراش مال ما بود، گرچه بیرون از محله بود، و ما روزبهروز شاهد بزرگتر شدنش بودیم. اما ساخت آن متوقف شده بود. وقتی از پیزا برگشتیم، دیگر آسمانخراش ایستگاه نماد اجتماعی در حال جان گرفتن به نظر نمیرسید، بلکه به مکان بیثمر دیگری تبدیل شده بود.»
درباره «النا فرانته»
یکی از نویسندگان ایتالیایی، النا فرانته نام دارد که این نام، نام مستعار اوست و در 5 آپریل سال 1943 به دنیا آمده است. او در سال 2016 از طرف مجلهی تایمز 100 به عنوان صد نویسندهی تأثیرگذار جهان انتخاب شد و جایزهی جهانی من بوکر سال 2016 را از آن خود کرد.
دیگر آثار «النا فرانته | به انگلیسی: Elena Ferrante»
دوست نابغه من، داستان یک نام جدید، آنهایی که میروند و آنهایی که میمانند، داستان فرزند گمشده، روزی که رهایم کردی، دختر پنهانم، زندگی پر از دروغ آدم بزرگها، عشق پرآزار و آسانسور دلیا از دیگر آثار النا فرانته هستند.
کتاب «آنها که میروند و آنها که میمانند» برندهی چه جایزهای شد؟
رمان آنها که میروند و آنها که میمانند جزء پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار دارد و به عنوان نامزد مدال اندرو کارنگی در سال 2015 انتخاب شد.
بهترین نسخه کتاب «آنها که میروند و آنها که میمانند»
انتشارات لگا با ترجمهی فریده گوینده، نشر در دانش بهمن مترجم روح الله صادقی و نشر ثالث ترجمهی سودابه قیصری کتاب آنها که میروند و آنها که میمانند را به چاپ رساندهاند.
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران